• وبلاگ : iranonco
  • يادداشت : مقدمه
  • نظرات : 7 خصوصي ، 11 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + مهديه 


    با سلام فراوان خدمت جنابعالي

    مدتهاست که بدليل بيماري خاله عزيزم در سايتهاي مختلف در باره سرطان و پرستاري از بيمار جستجو ميکنم و امروز به وبلاگ شما برخوردم و پس از مطالعه بخشهايي از آن لازم و ضروري ديدم که از جنابعالي بخاطر مطالب سودمندتان سپاسگزاري نمايم . البته خاله عزيز بنده بدليل اينکه ازدواج نکرده و فرزندي ندارد . ما را مثل فرزندان خودش ميدانست. و پرستاري او اينروزها بعهده ما خواهر زاده ها است . با سرطان سينه و تخليه آن شروع شد بعد متاستاز ريه و بعد مغز و يکماه است که هيچ اراده و اختياري ندارد . حرکتي هم ندارد . به جز ناله هم صدايي ندارد. مثل شمع دارد آب ميشود و کاري از دستمان بر نمي آيد . شده است پوست و استخوان با سختي و با سرنگ به او غذاي رقيق شده ميدهيم .بدنش ديگر سرم را هم قبول نکرد. بين بودن و نبودن است ]چشمهايش يا بسته است و يا اگر باز است فقط سقف را نگاه ميکند بدون هيچ عکس العمل طبيعي .و ما هيچ کاري از دستمان بر نمي آيد . مطالب فوق را گفتم تا بدانيد که چقدر به افراد دلسوزي مثل شما و دانش آنها نياز است . باز هم از جنابعالي سپاسگزاري مينمايم.

    پاسخ

    متشكرم ... از شما... باعث افتخار بنده س كه بتوانم مفيد باشم... اميدوارم با سايت شدن وبلاگ بتوانم مطالب را مدون و با امكانات بيشتر در اختيار شما قرار بدهم...