بازدید امروز : 136
بازدید دیروز : 269
برای راند صبحگاهی که کشیک شب توضیح میداد....نگاه حسرت بارش را به زخم چشمان پسرش دوخته بود.
- کودک چهار ماهه....با تشخیص رتینوبلاستوما چشم راست ... تخلیه کامل چشم انجام شده ... و چشم چپ هم متاستاتیک است....و باید به زودی تخلیه می شود. دیورز دارد...امروز بعد از شیمی درمانی مرخص است....پانسمان چشمانش روزانه تعویض میشود که مادرش نحوه پانسمان در منزل را فراگرفته است.
دارو ها را که آماده کردم...نوبت شیمی درمانیش اول از همه بود...دستان کوچک و ظریفش را در حالی که آنژیوکت به آن وصل بود در هوا تکان میداد. صداش کردم به سمتم برگشت سرشو نوازش کردم...هنوز خیلی کوچتر از آنست که معنی روپوش سفید را متوجه شود.
سرم شیمی درمانی را بهش وصل کردم....بچه را نوازش میکرد و میگفت: پسر مادر
بی مقدمه گفت...پلکاشو بهم دوختن....اون یکی چشمش هم باید تخلیه بشه
هیچ جوابی ندادم....نگاهش کردم...چشمانش یک بهار باران را پشت سدهای عاطفه پنهان کرده بود.
نوازشش میکرد و میگفت: پسر مادر
بهتر دیدم او را با کودک بیمارش تنها بگذارم....در حالی که از اتاق خارج میشدم...به این فکر میکردم که....
خدایا توصیف کن...مصلحتت را توصیف کن...منه زمینی ...منه عاصی...منه گنه کار...هر چی که تو بگی...نمیفهمم...نمیفهمم
خواننده گرامی سلام ؛
با تواضع و ادب ...سایت "ایران انکو" پیرامون موضوعات سرطان به قلم نگارنده افتتاح شد .
بازدید ، نظرات و نوشته های شما دلگرمی بخش خواهد بود.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
فهرست موضوعی یادداشت ها
بایگانی
اشتراک